داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

در این وبلاگ شاهنامه فردوسی را به صورت منثور نقل می کنیم .
داستانهای شاهنامه

داستانهای شاهنامه

در این وبلاگ شاهنامه فردوسی را به صورت منثور نقل می کنیم .

پادشاهی بهمن اسفندیار

پادشاهی بهمن اسفندیار


http://s5.picofile.com/file/8160263368/20140503134738706_16.jpg

http://s5.picofile.com/file/8160263184/250px_Bahman.jpg

پادشاهی بهمن نودونه سال بود . وقتی بهمن بر تخت پادشاهی نشست سپاه را آماده کرد

و گفت : ما باید انتقام اسفندیار را از فرامرز بگیریم . من هنوز از مرگ نوش آذر و مهرنوش ناراحتم . پس لشکر را حرکت داد و به هیرمند رسید و پیکی نزد زال فرستاد و گفت : من به خونخواهی اسفندیار و برادرانم آمده ام و تمام زابل را به خون میکشم . زال گفت :به شاه بگویید آن یک قضای آسمانی بود و من از آن موضوع ناراحتم اما تو که از من بد ندیدی و رستم به پیمانی که با پدرت بسته بود وفا کرد . حالا که رستم مرده چرا به فکر جنگ هستی ؟ کینه را از سر بیرون کن که اگر چنین کنی تمام گنج و دینار سام را به تو میدهم . بهمن نپذیرفت و آشفته به شهر آمد . زال به پیشوازش رفت و گفت : ای شاه من تو را پروردم ، بی جهت از گذشته یاد مکن . بهمن ناراحت شد و او را به بند کشید و همه زابل و کنجینه سام را غارت کرد . فرامرز که در مرز بست بود برای گرفتن انتقام زال به راه افتاد و رودرروی بهمن قرار گرفت . سه روز و سه شب دو لشکر به جنگ پرداختند ، روز چهارم بادی برخاست و به سوی فرامرز برگشت بطوریکه دیگر سواری برای او نماند و همه فرار کردند یا کشته شدند و فرامرز با تعداد کمی باقی ماند .تنش پر از زخم شمشیر بود پس به قلبگاه حمله برد تا نزدیک شاه رسید ، سران زیادی را به خاک انداخت وقتی لشکریان چنین دیدند همگی به او حمله بردند و او را به سختی مجروح کردند و نزد بهمن بردند و او هم دستور داد تا او را زنده بر دار کنند و سپس تن بی جانش را تیرباران نمایند . پشوتن که بسیار ناراحت بود ، گفت : حالا که انتقامت را گرفتی دیگر غارت و کشتار را بس کن و از خدا بترس و شرم داشته باش . اگر تاجی بر سر توست بدان که آن را از رستم داری نه از گشتاسپ یا اسفندیار . اگر رستم از ایران نگهداری نمیکرد این تاج به تو نمی رسید . بهمن از کار خود پشیمان شد و دستور داد که جنگ را قطع کنند و سپس دستان سام را آزاد کرد . رودابه گریست و خبر مرگ فرامرز را به زال داد و گفت : امیدوارم تخم اسفندیار از زمین برکنده شود . پشوتن از سخنان رودابه غمگین شد و به بهمن گفت :سحرگاه لشکرت را از اینجا دور کن و به ایران برگرد و بهمن نیز چنین کرد . بهمن اردشیر پسری به نام ساسان و دختری به نام همای داشته که او را چهرزاد می نامیدند . بنا به دین پهلوی او می توانست با دخترش ازدواج کند پس دختر باردار شد و پس از اندکی بهمن بیمار گشت و به بزرگان گفت : تاج و تخت را به همای می سپارم و بعد از او هم به فرزندش میرسد .ساسان وقتی سخنان شاه را شنید ناراحت شد و از ایران به نیشابور رفت و زنی از نژاد بزرگان گرفت و آن زن فرزندی زایید که نامش را ساسان نهادند . بعد از مدتی پدرش مرد و پسر بزرگ شد و چوپان گله شاه نیشابور گشت .

نظرات 59 + ارسال نظر
وحید دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.morgegafas.blogfa.com

با درود
دوست عزیزم با پستی جدید بروزم و منتظر نقد و نظر گهرمند شما بزرگوار
موفق باشید[گل]

خدمت میرسم

آرتمیس چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ق.ظ http://samakeayyar.blogfa.com

روزت بخیر و خوشی فریناز عزیزم

داستان بسیار زیبایی رو خوندم دست شما درد نکنه واقعا کارتون درخور تقدیر میباشد پاینده باشید دوست عزیزم.

سپاس

گندم پرس - یونس دهمرده جمعه 12 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام لینک شدید
موفق باشید
از برخی مطالبتون استفاده میکنم با اجازتون

مطلبی خاص هم بود که خودتون تمایل داشتید منتشر ش کنم بهم خبر بدید

ممنون. استفاده از مطالب اگر با ذکر منبع باشه اشکال نداره.

گندم پرس - یونس دهمرده سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:25 ب.ظ http://gandompress.ir

سلام خوبید شما
از رستم و سهراب داستان میخوام
اگه در دسترس دارید برام ایمیل کنید با اسم خودتون منتشرش میکنم و یا مطالبی دیگه از سیستان در شاهنامه باشه هم ممنون میشم بفرستید

فرستادم براتون

سابقی فر شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:24 ب.ظ http://Mehreh.blogfa.com

با درود

وبلاگ مهریه پس از تاخیری طولانی دوباره با مطلبی بنام فقر و رنج و رویای عدالت بروز گردید لطفاً از مطالب این وبلاگ بازدید کرده و نظر خود را اعلام نمائید.
فرصتی مهیا شد تا برای تهیه یک طرح مستند و پژوهشی در رابطه با زندگی عشایر شهرستان قائنات به روستاهایی سفر کنم که عشایر در آن جا استقرار یافته اند و در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند و مصائب بسیاری را در زندگی خود تجربه می کنند.
بزرگترین روستای عشایر نشین قاینات روستای کلی است با جمعیتی در حدود ۱۶۰ خانوار که با رنج و سختی های بسیارزیاد و غیر قابل تحمل وتصور زندگی می کنند و می آموزند که تنها لذت زندگی ، لذت رنج بردن است و تنها رویایی که دارند اینست که روز را زودتر به شب رسانند و لقمه نانی بخور ونمیر بیابند .

چه روزگاری که استادان منصب نشین ، خداپنداران آکادمیک ، پیروان مغدیسم ، مروجین نهضت عاشورائی و تمام آنانی که رسالت اصلی شان فریادمرگ بر این ومرگ برآن و شعار رفع بی عدالتی ، مهرورزی ، خدمتگذاری ، حمایت از حماس و حزب الله و... در فضای جغرافیای درد آلود ایران است تنها به فضای اتاق کارخود در دانشکده و مجلس و اداره دلخوش کرده اند و از آنجا تئوری حماقت و تازی پرستی خود را سر می دهند.
بعضی مواقع با خود می اندیشم از مغدیسم و دین فروشان چه انتظاری می توان داشت ؟ جز اینکه روز بروز جیب هایشان گشاد تر و شکم هایشان چاق و چله تر شود .
مشتاقانه از نظرات و نوشته های شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم، همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر یا بدون ذکر منبع، آزاد و باعث خوشحالی بنده است.
نشانی تارنما
Mehreh.blogfa.com
جاوید ایران ، پاینده بادایرانی
زنده بادنام ویادکورش بزرگ وداریوش بزرگ وتمام بانوان
ومردانی که ازجان ومال خودگذشتند که این سرزمین را
آباد وحفظ کنندو ننگ وشرم بادبرمیهن فروشان و دین فروشان
بدرودتادرودی دیگر
ایرانی باش

[ بدون نام ] شنبه 20 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:39 ب.ظ

عالی بودعزیزم عالی

مرسی
شما؟!

فــــرخ سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ب.ظ http://dosdashtam.blogfa.com

عالی بود

ممکنه منبعی که ازش استافده کردین رو بگین؟ یا اینکه خودتون از شاهنامه خلاصه کردین؟

خودم خلاصه کردم از روی شاهنامه دکتر دبیرسیاقی.

محمد یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 03:44 ب.ظ

وحید یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 10:34 ب.ظ

وبسایت خیلی خوبی دارید از شما بسیار سپاسگزارم

سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد